امیرحسین عبدی

اندیشه های فرهنگی سیاسی

امیرحسین عبدی

اندیشه های فرهنگی سیاسی

امیرحسین عبدی

ای مردم‼
از دو چیز بیشتر از هر چیز بر شما بیمناکم!
متابعت از هوای نفس و آرزو های دور و دراز!
پیروی از هوای نفس٬ انسان را از مسیر حقّ باز می دارد!
و آرزوی دور و دراز، آخرت را از یاد می برد!
نهج البلاغه /خطبه۴٢

کلمات کلیدی

۵ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۵
دی

Ahmadi Nejad


جناب آقای محمود احمدی نژاد!

این روزها که حضور سه باره حضرتعالی در انتخابات ریاست جمهوری آینده، بر سر زبان­ها افتاده است، بد نیست مروری به خاطرات دو دوره قبل ریاست جمهوری­ تان بیاندازیم تا هم یادی از آن دوران کرده باشیم و هم تکلیفمان را نسبت به دوره بعد بدانیم!

اگر از انصاف نگذریم، خدمات قابل توجه شما در هشت سال تکیه بر مسند ریاست جمهوری، صمیمانه قابل تقدیر است؛ تلاش شبانه روزی در جهت عمران و آبادانی کشور، علی الخصوص مناطق روستایی و محروم جامعه، اتخاذ مواضع اصولگرایانه و استکبارستیزانه در برابر آمریکا و اسرائیل، افشاگری جهانی علیه افسانه هولوکاست، ورود به حیاط خلوت رانت خواران و قطع دست کسانی که گویا مسئولیت های کلیدی و نیز کانون های قدرت و ثروت کشور را ارث پدری و خانوادگی خویش می دانستند و همچنین شکستن طلسم و ابّهت ساختگیِ برخی ها که در ظاهر پیرو خط امام و یاران انقلاب بودند ولی در عملکرد تیشه به ریشه نظام و ولایت می زدند! طرح مسکن مهر و خودکفائی تولید بنزین و کاهش مصرف انرژی و .... که به عنوان یک ایرانی از شما بابت همه آنها تشکر میکنم و اگر صد هزار بار فرصت رای دادن به شما را داشته باشم در جهت سیاست های ذکر شده، حتماً با افتخار در صف رای دهندگان خواهم بود.

اما از نگاه من، رفتارهای شما در روزهای آخر تصدی تان، باعث شد، زحمات چند ساله شما، تحت الشعاع قرار بگیرد و همه کسانی که با نظام و انقلاب بد بودند، آنرا بهانه کرده و کلمه "ما از همان اوّل او را می شناختیم" وجاهت و جایگاه پیدا کند و باعث شد، بچه مذهبی ها، همان ها که فریادهای "یاحسین(ع)" را در شهرهای مختلف کشور، برای پیروزی شما سر داده بودند، سر به زیر افکنده، به گوشه ای خزیده و در برابر عملکرد خود نسبت به شما، حالت منفعلانه بگیرند.

رفتارهای سال آخر شما و پس از آن، بر هم خوردن امنیت اقتصادی ملّت و نابسامانی های سیاسی و ... باعث شد، جریان حسن روحانی برای برخی ها، پیروزی در برابر کفر، قلمداد شود؛ در صبح بعد از انتخابات و پیروزی حسن روحانی، انگار مردم دیوی را بیرون کرده اند و فرشته ای در آمده است!

آقای احمدی نژاد!

شما مسئول دوگانگی من، نسبت به رفتارهایتان هستید!

برای مردم، بهار، کلید، امید و اعتدال و.... مهم نیست؛ مردم به رفتار حاکمان شان نگاه می کنند؛ رفتاری که حاکی از افکار آنهاست! که شما تا روز آخر، به عهد خود بر سر رفیق گرمابه و گلستان تان (مشائی) ماندید و یک ملّت را فدای یک نفر کردید!

من شعار "بهار بهارتان" را که با قرار دادن دست تان در دست "مشایی" آن را فریاد می زدید، فراموش نمی کنم! فردی که مقام معظم رهبری رسماً در نامه ای که خودشان انشاء کرده بودند، حضورشان را در کنار شما مصلحت نمی دانستند! ولی شما گوش نکردید و بر خلاف دیدگاه رهبری، "مشائی" را به عنوان بهار ملّت ایران معرفی کرده و در هر مراسمی پرچم ایران به دست او می دادید و در ثبت نام ریاست جمهوری هم همراهی شان کردید!

واقعاً در پاییز و زمستان دولت تان، چه رخ داده بود که در بهارش قرار بود کسی مثل "مشائی" بیاید و معجزه ای کند؟!

آقای احمدی نژاد!

در سال 1388، شبی که فیلم انتخاباتی شما پخش شد، دوربین به حیاط منزل ساده شما آمد و شما به سادگی با نشان دادن سبزی ­های داخل حیاط تان، به علف­های هرزی اشاره کردید که در بین سبزی ها بود و صد البته آنانی که فیلم را دیدند، منظورتان را نسبت به افراد معلوم الحال آن ایّام، فهمیدند؛ در حالی که این کار شما بر خلاف اصول جوانمردی در انتخابات بود. شما حق نداشتید کسی را محکوم کنید! آن هم کسانی که مورد تائید شورای نگهبان بودند! و با ارائه نقاط ضعف رقیب تان، به درخت وجاهت خود، شاخ و برگ بدهید.

من، سهم شما را، در بخشی از فتنه 88 فراموش نکرده ام؛ شب­ هایی که در مناظرات، افشاگری کردید و زمینه فتنه را برای فتنه گران فراهم کردید و آن شد که دیدید! البته اگر همان شب ها اعتراض می کردیم، سرکوب می شدیم؛ ولی بعدها، همین خودی ها، به خط فکری شما لقب "جریان انحرافی" دادند؛ آنها سران فتنه شدند و شما هم عضو جریان انحرافی!

شما از بین چهار کاندیدای ریاست جمهوری آن سال، انتخاب شدید، ولی در نگاه من، هر چهار نفرتان از آن آزمون سخت سال 88 ، بازنده بیرون آمدید و عرصه را باختید.

برنده انتخابات سال 1388، نه محمود احمدی نژاد، که مردم ایران بودند؛ آنها با حضور میلیونی شان، به حاکمان، احترام گذاشتند و دشمن فهمید که اختلاف بین سران مملکت، باعث اختلاف بین مردم نمی شود و مردم پای عهدشان ایستاده اند.

آقای احمدی نژاد!

من خانه نشینی یازده روزه شما را در سال آخر تصدی تان فراموش نکرده ام؛ همان شب هائی که صدا و سیما هر شب بعد از بخش های مختلف خبری، خیانت بنی صدر را مطرح و تحلیل می کرد؛ یادتان هست!؟ روزهائی که سران مملکت ریش گرو می گذاشتند تا شما را مانند طفلی که قهر کرده، بازگردانند و می رفت تا عزل شما امضا شود که ناگهان روز یازدهم دیدیم شما، "مشائی" به دست، بازگشتید!

من تعویض های وحشناک و شلاقی شما را فراموش نکرده ام! وزیری که صبح به سرکارش می آمد و می دید کسی دیگر جایش را گرفته و بعد متوجه عزل خود می شد! برخی وزراء هم، توسط بیگانگان متوجه می شدند که عزل شده اند؛ یادتان هست سفر وزیر امور خارجه به سنگال را؟!

خسته تان نکنم...

نمی دانم در انتخابات دور بعد، چه اتفاقی خواهد افتاد و قرار هست مردم چه کسی را انتخاب کنند؛ ولی من مساله دوگانگی ام نسبت به رفتارهای شما حل نشده و امیدوارم روزی برسد که شجاعانه، اشتباهات خود را بپذیرید و از ملّت بابت آن رفتارها عذرخواهی کنید!

در عین حال، بر اساس رسم ادب، به خدمات ارزنده هفت ساله تان احترام می گذرام و دوست ندارم شما را رئیس جمهور سال هشتم بدانم!

 

آقای احمدی نژاد!

در یک کلام، باید این را بگویم که: ما ز یاران چشم یاری داشتیم!

 

  • امیرحسین عبدی
۰۹
دی


DANESHJU

وَ لَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ  سوره نور آیه 31

مبادا زنان پاى خویش را به زمین بکوبند تا آنچه از زینت شان که پنهان است، ظاهر شود.

این آیه، مهندسی اجتماعی خدا، برای خانم هاست و کاش یک مقدار به خدا اعتماد می کردیم!

اگر یک پزشک که در انسانیت و خطا کردن مثل ماست، به ما بگوید: باید قلبت را عمل کنم، ما با خیال راحت به علم او اعتماد می کنیم و قلب مان را در اختیارش قرار می دهیم تا هر جور صلاح دید، جراحی مان کند. تازه! فراموش نکنیم که قبل از عمل، برگه رضایت نامه ای را امضا می کنیم که اگر در زیر دستش تلف شدیم، کسی دکتر را مقصر نداند!

اما وقتی خدا، از ما چیزی می خواهد، به او توجه نمی کنیم و بعد، وقتی گرفتار می شویم و راه به جایی نمی بریم، می نشینیم و در مراسم قرآن به سر، بک یا الله، بک یا الله می خوانیم....!

خدا، در این آیه، از زن ها می خواهد که وقتی راه می روند، پاهای شان را به زمین نکوبند!!!

کاش می فهمیدیم که خدا به همه زن ها تذکر داده، که در جوامع ای که شیطان حکومت می کند، از نگاه های آلوده در امان نیستید و باید خودمان، دلمان، برای خودمان، بسوزد!

این مثال را زدم تا به این مطلب برسم:

تا چند سال دیگر، بین دوست و آشنا باید گشت تا، یک زن چادری پیدا کرد!

امروزه به خاطر حضور ماهواره ها و رسانه های تصویری، یک سونامی بزرگ بدحجابی در جامعه به راه افتاده که خانواده های معتقد و مذهبی هم با این سونامی در حال غرق شدن هستند و خودشان خبر ندارند!

کاش می فهمیدیم، خدایی که در کتاب بزرگ و جاویدش، به مسئله ساده «پا کوبیدن زن ها» توجه کرده، لابد این مسئله بسیار حائز اهمیت بوده که ما آن را ساده پنداشتیم!

کاش می فهمیدیم که بسیاری از مشکلات جامعه امروز، مربوط به بدحجابی ست!

بدحجابی شهرهای بزرگ کشور، به شهرهای کوچک هم سرایت کرده است.

دخترهای روستاهای کوچک هم جوری لباس می پوشند که اگر آن ها در شهرهای بزرگ ببینی، نمی شناسی!

دلم می سوزد برای مادران پیر و کم سوادی که در روز کنکور برای قبول شدن فرزندانشان در دانشگاه، ساعت ها پشت درب دانشگاه می نشینند و صفحات مفاتیح را یکی پس از دیگری ورق می زنند؛ می گردند تا دعای سریع الاجابه ای پیدا کنند به خیال اینکه قرار است یک اتفاق تاریخی بزرگ رقم بخورد!

و پدرانی که در تعمیرگاه ها و نانوایی ها و شرکت های خدماتی و ... جان می کنند تا هزینه تحصیل بچه هایشان را فراهم کنند...

آنها حاضرند در چاله تعمیرگاه ها بمانند، امّا فرزندان شان در چاله زندگی نمانند!

به برکت دانشگاه آزاد و غیر انتفاعی و پیام نور و شبانه و پودمانی و ...، فرزند، قبول می شود؛ در دانشگاهی، کیلومترها آن طرف تر....!

و دختری که تا دیروز از روی خجالت با پسر عموی خود، درست سلام و احوال پرسی نمی کرد، امروز وارد دنیای ناکجا آباد دانشگاه شهرستان های دیگر می شود.

وقتی می بیند در کلاس درس شان فقط اوست که چادر بر سر می کند، آرام آرام با این توجیه که «همه چیز که چادر نیست؛ اصل اینه که دل پاک باشه»، تبدیل به یک دختر مانتوئی می شود!

رفته رفته از اینکه برجستگی های بدنش پیدا شود، ابائی ندارد!

رفته رفته موهایش هم پیدا می شود؛ باز هم ابائی ندارد و با این توجیه که «حالا دو تار مو، ما رو به جهنم نمی بره»!

و بعدش هم استفاده از آرایش؛ با این توجیه که «ان الله جمیل و یحب الجمال».

و یک روزی می بینی با یک پسر در دانشگاه نشسته و بلند بلند می خندد، با این توجیه که «مثل داداشمه» و چقدر شماها سخت می گیرید؟!

خانم جان!

کاش این را بفهمی که وقتی به خودت می رسی و وارد فضای مردانه می شوی، قبل از اینکه خلقیاتت به چشم بیاید، زنانگی ات به چشم می آید. چیزی که تو در برنامه ریزی خدا برای بشر، قرار بود فقط به همسرت نشان بدهی!

از آنجایی می سوزم که وقتی به خانم دانشجوئی می گویم : چرا درس می خوانی؟ گلوئی صاف می کند و می گوید برای سربلندی کشورم! برای آبادانی ایران! برای...

و بعد از چند سال همان دختر را می بینم؛ با گرفتن لیسانس و ادعای زیاد، سر از بوتیک و فروشگاه لباس در می آورد و یا منشی شرکت یه آدم ... می شود با حقوق ماهیانه 250 هزار تومان بدون بیمه! به این توجیه «که می خواهم دستم در جیب خودم باشد»!

امروز تمام آن داداش هایی که در دانشگاه با او می خندیدند، او را رها کرده اند یا مشغول کار هستند یا برای خود، زندگی تشکیل دادند و  تنها اوست که سی بهار از عمرش گذشته و تا به حال چند خواستگار دیپلمه را به این بهانه که سوادشان از من کمتر بود، رد کرد و همین طور دنیای ما پُر شد از دختران بی شوهر و مردان بی زن!!!

و پسران جامعه هم که از ترس هزینه ازدواج، مهریه، مسکن و ...  از دخترها، جواب رد، شنیده اند و نتوانستند ازدوج کنند، مجبور هستند، « داداش » دخترای جامعه باشند! با هم به کافی شاب  و سینما بروند تا ببینند خدا چه می خواهد!

خانم جان!

یادت باشد؛ اگر پسری به خودش این اجازه را بدهد که قبل از ازدواج با دختری به کافی شاپ و ... برود، هیچ تضمینی وجود ندارد که بعد ازدواج، با کسانی دیگر به کافی شاپ نرود؛ آن وقت است که جز خودت، نباید کسی را ملامت کنی!

خانم جان!

آدم های قدیمی را، عقب افتاده می دانیم. اما کاش یک سری هم به آمار طلاق قدیمی ها بزنیم و ببینیم که در واقع این ما هستیم که عقب افتادیم...

  • امیرحسین عبدی
۰۸
دی

سونامی جهل

حتما این پیامک در ماه محرم، به شما هم رسیده است!

«آخرین و جدیدترین مدل مو، رنگ، مش، دیزاین ناخن، گریم، میک آپ عروس، تاتو و. را فقط چند روز دیگر، پشت دسته های عزاداری ببینید!!!»

چند ثانیه خندیدیم!!!

موقعی که به محتوای این پیامک لبخند زدیم، توجه به این موضوع نکردیم که یک فاجعه مدرن رخ داده است!

سونامی جهل، در قرن بیست و یک، چنان انسان ها را در خود می بلعد، که هیچ سونامی ای در هیچ مکان و در هیچ زمانی، این همه قربانی را در خود فرو نبرده بود. 

خاستگاه این اتفاقات چیزی نیست جز، جهل مرکب ما...

زمانی که حضرت حسین(ع) ندا سر داد: هل من ناصر ینصرنی؛ (آیا یاری کننده ای هست تا مرا یاری کند؟) به خیال باطل مان، فکر کردیم مخاطب ندای حسین(ع) زهیر و عقبه و ابن زبیر و ابن زیاد است؛ توجه نداشتیم که حسین(ع) این پیام را در گوش زمان فریاد زده است؛ که امروز هم حسین(ع) ناصر  و یاری کننده می خواهد.

دهه محرم برای عده ای بهانه ای برای برگزاری کارناوال های شبانه و پوشش و آرایش های نابهنجار و نامناسب شده است تا به این بهانه در خیابان های حضور پیدا کرده و خودنمایی کنند.

یکی از تصاویر محرم در عزاداری های امسال، جمعی از دختران و زنانی بودند با موهای بلوند که تنها قسمتی از آن را با شال کوچک مشکی پوشیده بودند، و با پوست های برنزه و آرایش های غلیظ که در پیاده روها و خیابان های شهر حضور پیدا کردند و به تماشای مراسم عزاداری پرداختند و این طور حسین(ع) را یاری کردند!!!

یکی دیگر از اتفاقاتی که در شب های محرم امسال به وقوع پیوست،حضور برخی از دختران و پسران نوجوان به بهانه حضور در مراسم عزاداری بود؛ آنها ساعاتی از شب را که در سایر روزهای سال بدون حضور خانواده  نمی توانستند بیرون از خانه به سر ببرند، در خیابان های سپری کردند و به دور از چشم خانواده شان، عقده های روزهای اسارت را خالی کردند و به یاری حسین(ع) شتافتند!!

البته در کنار دختران و زنان بدحجابی که در مراسم عزاداری سالار شهیدان دیده می شدند، بسیار هم بودند پسرانی که با مدل های موی آنچنانی و لباس های نامناسب در این مراسم ها شرکت کردند؛ برخی ها هم با لباس مشکی شیک و تمیز و با زیر ابروهای برداشته شده، زنجیر زنان، به یاری حسین(ع) شتافتند.

حضورسربازان ساپورت پوش هم در این جور مراسمات عادی شده بود و دختران با ساپورت های متنوع(همان جوراب شلواری که برای نوزادان خریداری می کردیم)، مجالس حسین(ع) را مزین کردند! و برخی ها به خاطر حضرت حسین(ع) ساپورت مشکی پوشیدند تا بی حرمتی نکرده باشند!!!

مراقب باشیم در این سونامی بزرگ جهل، غرق نشویم!!!

  • امیرحسین عبدی
۰۴
دی

گشت ارشاد

گشت ارشاد عنوان آشنا و بحث برانگیزی است که سابقه ای چند دهه ای در کشور دارد و امروزه با عناوینی مثل اورژانس اجتماعی، گشت های امر به معروف، گشت ارشاد و ... مشغول به فعالیت هستند.

در بایدها و نبایدهای این مهم، نکاتی را متذکر می شویم:

گشت ارشاد که قرار بود با معضلات اجتماعی که چهره شهر را مخدوش می کرد، برخورد کند، تبدیل شده به قوّه قهریه ای که شدیداً با بدحجابی برخورد می کند! و هر از گاهی، مخصوصاً در آغاز فصل گرما، چهره جدّی به خود می گیرد! و اما و اگرهایی را بوجود می آورد.

گاهی اوقات، دختری که هیچگونه تعلقی به مسایل دینی و مذهبی ندارد و هیچ کسی، از آموزه های دین، برایش سخنی نگفته است و شاید حتی یکبار هم در طول عمرش نماز نخوانده، به دور از هرگونه اندیشه سیاسی، صرفاً به دلیل«بدحجاب» بودن، بازداشت می شود و متاسفانه همین اقدام سلبی، باعث مبدّل شدن وی، به یک عنصر سیاسی ضد نظام، می شود.

البته فراموش نکنیم که نیروی انتظامی هم برای اجرای این طرح، مامور است و جلوگیری از بدحجابی وظیفه ای است که بر عهده شان گذاشته شده است.

ولی واقعیت این است که با برخوردهای پلیسی، هر اندازه هم که نرم و آرام باشد، نمی توان کاری از پیش برد. چون پلیس، ارگان نهی ار منکر است و عنوان پلیس با کلماتی مثل اقتدار، خشونت و جدیّت همراه است و برخی اقدامات سلبی شان، می تواند اثرات بدی بر جامعه بگذارد.

به این نکته هم فکر کنیم!

در جامعه ای که زنان و دختران به دلیل بدحجابی به مقر پلیس منتقل می شوند - جائی که دزدان و قاچاقچیان و خلافکاران بازداشت می شوند - و لو برای چند ساعت و اخذ تعهد و... ؛ این امر در جری شدن این افراد و ایجاد کینه و نفرت، بسیار موثر خواهد بود!! و شاید همین اقدامات، باعث شود که خودمان افرادی را برای دشمنی با نظام بسازیم!!!

اما حل این ماجرا از نگاه مهندسی فرهنگی

پوشش هر فردی، حاکی از باورهای اوست. اگر کسی باور دینی به حجاب داشته باشد، چه در خیابان، چه در مهمانی خانوادگی، چه در ایران، چه در خارج، چه در حضور گشت ارشاد و چه در غیاب آن، حجابش را رعایت می کند و اگر این باور وجود نداشته باشد، نعوذ بالله، خود پیامبر(ص) هم بگوید، کسی گوش نمی کند.

مگر میلیون ها زنی که در رژیم گذشته حجاب کامل داشتند و حتی برای حفظ حجاب شان، مبارزه هم می کردند، با زور و اجبار، چادر و روسری بر سر می کردند؟!

وقتی در جامعه ای، بدحجابی می بینیم، این بد حجابی حاصل عملکرد بد و ناکارآمد خانواده ها، آموزش و پرورش، صدا و سیما، اداره فرهنگ و ارشاد، سازمان تبلیغات و ... است؛ که متاسفانه، همه این کم کاری ها بر دوش نیروی انتظامی می افتد و آنها باید تمام این کم کاری ها را در غالب گشت ارشاد و ... ، جبران کنند!

اگر نهادهای مذهبی، فرهنگی و تبلیغی در نظام اسلامی، نتوانسته اند باورهای دینی را آن گونه که باید و شاید در میان مردم نهادینه کنند، نباید از نیروی انتظامی، خط مقدّم ساخت و آنها را مسئول این منکرات دانست. و آنها هم با عناوینی مثل گشت ارشاد و امربه معروف و ... برخوردهای سلبی انجام دهند.

اگر به راه های پیموده شده در سه دهه گذشته ، نگاهی بیاندازیم و جامعه شناسانه آنها را بررسی کنیم کاملا در می یابیم که بسیاری از روش ها، موفق نبوده است؛ از برخوردهای شدید، ضرب و شتم زنان و دختران بدحجاب گرفته تا تذکّر و اخذ تعهّد و ایجاد محدودیت های اداری و تشویق هایی مانند اهدای چادر و

تنها راه حکومت مکارم اخلاقی، مخصوصاً، حجاب، رسوخ آنها در جان زنان این مرز و بوم است.که نیازمند عزم ملّی در این عرصه است. استراتژی مکارم اخلاقی در وجود افراد، ما را از گشت ارشاد بی نیاز می نماید. مگر نه این است که امر به معروف بر همگان واجب است؟

و نهایتاً بی مناسبت نیست مروری بر آنچه رهبر معظم انقلاب در خصوص زنانی که بدحجاب نامیده می شوند، داشته باشیم که در سفر استانی شان به خراسان شمالی بیان داشتند: او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقص‌های این حقیر باطن است؛ نمی‌بینند.

گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم

آیا تو چنان که می‌نمایی هستی؟

ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید؛ البته انسان، نهی از منکر هم می‌کند؛ نهی از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت...

  • امیرحسین عبدی
۰۲
دی

Manshur Korosh

چند سال قبل، منشوری با نام منشور کوروش وارد ایران شد، تا ایرانیان بتوانند سنگ نوشته روی آن را بازخوانی کنند بلکه بتوانند به یافته ای جدید برسند(منشوری که قبل ترها، مربوط به ایرانیان بوده است).

و پس از آن بود که عده ای کوروش پرست، نه تنها وصیت نامه ای جعلی منتسب به کوروش نوشتند، بلکه هر روز کتابی درباره کوروش منتشر کردند که تعدادی از آنها از روی یکدیگر کپی شده بودند و موضوع آنها کوروش، زندگی نامه و وصیت نامه اش بود.

جالب است بدانیم که هیچ کدام از این کتاب ها را نه مورخان نوشته بودند و نه باستان شناسان!

این روزها هم، نوشته هائی منتسب به کوروش در صفحات اینترنتی، جزوات، کتیبه ها و کتاب ها نیز ورود پیدا کرده به گونه ای که سال گذشته یکی از انتشارات معروف کشور، اقدام به چاپ وصیت نامه کوروش کرده بود.

با این حال، انتشار این مطالب به حدّی برای مردم جامعه، باور پذیر شده که حتی آنها را در برخی از همایش های رسمی و برنامه های ملّی و مذهبی هم می توان دید.

با هم برخی از متن این وصیت نامه را مرور می کنیم:

"فرزندان من، دوستان من! من اکنون به پایان زندگی نزدیک گشته‌ام. من آن را با نشانه‌های آشکار دریافته‌ام. وقتی درگذشتم، مرا خوشبخت بپندارید و کام من این است که این احساس در کردار و رفتار شما نمایانگر باشد، زیرا من به هنگام کودکی، جوانی و پیری، بخت‌یار بوده‌ام. همیشه نیروی من افزون گشته است، آن چنان که هم امروز نیز احساس نمی‌کنم که از هنگام جوانی ناتوان‌ترم. من دوستان را به خاطر نیکویی‌های خود خوشبخت و دشمنانم را فرمان‌بردار خویش دیده‌ام. زادگاه من بخش کوچکی از آسیا بود. من آنرا اکنون سربلند و بلندپایه باز می‌گذارم. اما از آنجا که از شکست در هراس بودم، خود را از خودپسندی و غرور بر حذر داشتم. حتی در پیروزی های بزرگ خود، پا از اعتدال بیرون ننهادم. در این هنگام که به سرای دیگر می‌گذرم، شما و میهنم را خوشبخت می‌بینم و از این رو می‌خواهم که آیندگان مرا مردی خوشبخت بدانند.... ."

اینها بخشی از وصیت نامه جعلی منتشر شده در پایگاه های اینترنتی است؛ این متون به گفته یکی از باستان شناسان، نه تنها غیرواقعی است بلکه توسط عده ای از افراد کوروش پرست که از تاریخ، فقط نام کوروش را حفظ کرد اند، نوشته شده است.

نکته جالب توجه این ماجرا، ادبیات امروزی به کار رفته در وصیت نامه است که کوروش 2500 سال قبل، با ادبیات سال 1393 صحبت می کند!

یکی از پژوهشگران و باستان شناسان که پژوهش ها و مطالعات زیادی درباره دوره هخامنشیان انجام داده بود می گفت: منابع تاریخی و مکتوب مربوط به دوره هخامنشیان را مطالعه کرده و می داند کدام منابع موثق و قابل استناد هستند. این منابع سنگ نوشته و یا گِل نوشته هایی بوده اند که از دوره هخامنشیان به جا مانده است و چیزی به نام وصیت نامه کوروش نداریم. جالب است که این وصیت نامه ها را به داریوش هم نسبت می دهند. روی آرامگاه داریوش متنی وجود دارد که نمی توان به آن وصیت نامه گفت. این متن بیشتر شبیه به یک گزارش کاری چند زبانه از زندگی اش است تا وصیت نامه!

من با صحت و سقم این ماجرا بحثی ندارم؛ سوالم اینجاست که واقعا به چه چیز این وصیت نامه ها ما دل بسته ایم؟!

واقعا ما اونقدر انسان های پیگیر و حقیقت جوئی هستیم که چند سنگ نوشته 2500 ساله برای ما اهمیت پیدا کرده که به دغدغه ما تبدیل شده که کوروش چی گفته و چی نگفته؟!

اگر واقعا به دنبال حقیقت ها هستیم، وصیت نامه ها و نامه های حضرت علی(ع) به فرزندانش، به مالک اشتر، به فرماندهان و استانداران که هر کدام دریائی ست برای خوشان، را خوانده ایم؟! امامی مظلومی که از او حاجت می طلبیم و در عزایش اشک می ریزیم و مدعی هستیم شیعه او هستیم!

یا جور دیگر بگویم؛ سیصد و چند هزار شهید این مرز و بوم، که وصیت نامه داشتند، واقعا سعی کردیم که دوتایشان را بخوانیم؟!

البته خب عمل به وصیت نامه شهدا، سخت است؛ چون همه شهدا توصیه به حفظ حجاب کردند و نکته موکد قابل توجه همه شان، دفاع از ولایت و امام و رهبری بوده است!

برای ما وصیت نامه ای زیباست که قاب شود و روی سینه دیوار قرار گیرد، نه اینکه سوهان روح ما باشد و با بایدها و نبایدها مخل آسایش ما باشد!

خدایا! تا کی قرار است به دور دست ها خیره شویم و با یک مشت خیال خام، خانه رویایی بسازیم؟

 

  • امیرحسین عبدی